ثابت و متغیر (فلسفه)ثابت و متغیر، عنوان مسئله یا شبههای در فلسفه درباره نسبت موجودات مجرد و تغییرناپذیر با موجودات مادّی و متغیر است. لفظ «ثابت» در فلسفه مقابل «متغیر» و گاه مقابل «متحرک» به کار میرود. فهرست مندرجات۲ - تعریف حرکت ۳ - تعریف ثبات ۴ - تفاوت ثبات و سکون ۵ - نظرات در واقعیت ثبات ۶ - ارتباط و نسبت ثبات و متغیر ۶.۱ - دیدگاه فیلسوفان مسلمان ۶.۲ - دیدگاه ابن سینا ۶.۳ - دیدگاه میرداماد ۷ - آرای فلسفی در تبیین نسبت میان ثبات و تغییر ۷.۱ - دسته اول ۷.۲ - دسته دوم ۷.۲.۱ - رواج تعبیر «ربط حادث به قدیم» ۷.۲.۲ - رابطه متغیر وثبات با حادث و قدیم ۸ - ارتباط متغیر با ثابت ۸.۱ - رابطه غایت و غایتمدار ۸.۲ - رابطه فاعل و فعل ۸.۲.۱ - شبهه این رابطه ۸.۲.۲ - مقدمات این شبهه ۸.۲.۳ - بیان شبهه ۸.۲.۴ - راه حل های حل شبهه ۸.۲.۵ - راهحل افلاطون ۸.۲.۶ - راه حل ارسطو ۸.۲.۷ - راه حل مشهور در متون اسلامی ۸.۲.۸ - راهحل بر اساس رأی ابن سینا ۸.۲.۹ - تفاوت و تشابه راهحلهای ارسطو و ابن سینا ۸.۲.۱۰ - بررسی این شبهه توسط سهروردی ۸.۲.۱۱ - منتفی بودن این شبهه از دیدگاه میرداماد ۸.۲.۱۲ - راهحل مشهور حکما ۸.۲.۱۳ - راهحل ملاصدرا ۸.۲.۱۴ - موافق بودن نظر ملاصدرا با افلاطون ۸.۲.۱۵ - دیدگاه امام خمینی ۹ - فهرست منابع ۱۰ - پانویس ۱۱ - منبع ۱ - نسبت میان متغیر و متحرکبنا بر نظر حکما، نسبت میان متغیر و متحرک، یا تغییروحرکت، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی، هر حرکتی تغییر است اما تغییر گاهی فقط پایان و نتیجه حرکت است و به آن حرکت گفته نمیشود. به عبارت دیگر، تغییر یا دفعی است یا تدریجی، که مصداق تدریجی آن همان حرکت است. در عین حال، تغییر جز با حرکت تحقق نمییابد. برای مثال رسیدن به مقصدِ حرکت (وصول و اتصال) یا جدا شدن از مبدأ حرکت (ترک و انفصال) از قبیل تغییرند اما حرکت نیستند، زیرا اگر از مصادیق حرکت باشند، در این صورت وصل و انفصال نخواهند بود. [۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۲۵ـ۲۶، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۲]
محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۰۲، قم ۱۳۶۲ش.
۲ - تعریف حرکتملاصدرا در بررسی رأیی که به افلاطون نسبت داده، که او حرکت را به «خروج از تساوی معنا کرده»، آن را با تعریف منسوب به فیثاغورس مبنی بر اینکه حرکت، غیریت است مشابه دانسته است. [۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۲۴ـ ۲۵، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
تعریف فیثاغورس بیوجه نیست، زیرا حرکت در چیزی، به معنای دگرگون شدن آن چیز است، هر چند در پایان آن نیز دگرگونی و غیریت به عنوان حاصل حرکت رخ خواهد داد. در نظر افلاطون [۴]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، سوفسطایی، ج۳، ص ۱۴۲۸ـ ۱۴۳۱، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، تئایتتوس، ص۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
حرکت یا غیریت به معنای وسیع تر از معنای متبادر آن به کار رفته است، زیرا شامل عالم نامتغیر ازلی (یعنی عالم مُثُل) نیز میشود. در این صورت حرکت و غیریت به معنای تعقل و فاعلیت و تأثیر، و به بیان دقیق تر، حصول کثرت است.۳ - تعریف ثباتاز سوی دیگر «ثبات»، به عنوان امری مقابل حرکت و تغییر، وصف چیزی است که در آن تغییر و حرکت نیست. ۴ - تفاوت ثبات و سکونباید توجه داشت که ثبات و سکون با یکدیگر فرق دارند. سکون، نبودن حرکت در چیزهایی است که قابلیت حرکت دارند ولی ثبات وصف چیزهایی است که در آنها تغییر و دگرگونی نیست، زیرا بالفعل دارای همه کمالاتِ ممکناند. [۶]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۸۴، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۷]
محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۱۸ـ۲۱۹، قم ۱۳۶۲ش.
به علاوه، ثبات، امری وجودی است و به معنای بالفعل بودن کامل است، حال آنکه سکون، امری عدمی است.۵ - نظرات در واقعیت ثباتبنا بر برخی نظریات، مانند نظریه سَیَلان و تغیر از هراکلیتوس، صیرورت از افلاطون [۸]
ژان آندره وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۴۷ـ ۴۸، ترجمه یحیی مهدوی، تهران ۱۳۷۰ش.
و نظریه حرکت جوهریِ ملاصدرا، [۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۸۰ ـ۱۰۷، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
ثبات هیچگونه واقعیتی در عالم ندارد. در مقابل، به نظر برخی فیلسوفان، واقعیتْ منحصر به وحدت و ثبات است و اینان بر آناند که هر چه واحد و ثابت نباشد معدوم است، چنانکه به پارمنیدس همین اندیشه نسبت داده میشود. [۱۰]
ژان آندره وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۴۷ـ ۴۸، ترجمه یحیی مهدوی، تهران ۱۳۷۰ش.
۶ - ارتباط و نسبت ثبات و متغیربسیاری از فیلسوفان، ثبات و تغییر (هر دو) را به نحوی واقعی دانسته و بر همین اساس کوشیدهاند که نحوه ارتباط میان آن دو را تبیین کنند و حتی فرض یکی را ملازم با دیگری دانستهاند. [۱۱]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۳، سوفسطایی، ص۱۴۱۶ـ۱۴۳۰، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۱۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۴۷ـ ۴۸، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۱۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۱ـ۶۹، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
۶.۱ - دیدگاه فیلسوفان مسلمانگفتنی است که فیلسوفان مسلمان میان امور ثابت و متغیر سه نحوه ارتباط و نسبت را ذکر کردهاند که عبارتاند از: نسبت متغیر با متغیر که در اصطلاح به آن زمان گویند؛ نسبت ثابت به متغیر که به آن دهر گویند؛ و نسبت ثابت به ثابت که از آن به سرمد تعبیر کردهاند. [۱۴]
شرح نصیرالدین طوسی، ابن سینا، ج۳، ص۱۱۹، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، تهران ۱۴۰۳.
[۱۵]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۷، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۱۶]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹ـ ۱۵، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۱۷]
دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرکت.
[۱۸]
دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرکت جوهری.
[۱۹]
دانشنامه جهان اسلام، ذیل زمان.
۶.۲ - دیدگاه ابن سیناابن سینا در التعلیقات [۲۰]
ابن سینا، التعلیقات، ج۱، ص۱۷۰، قم ۱۳۷۹ش.
به جای «نسبت»، از «نحوه بودن» سخن گفته است، بدین بیان: ۱) «بودن در زمان» که عبارت است از «متی '» برای اشیای متغیری که دارای مبدأ و منتهایی غیر از هماند؛ ۲) «بودن با زمان» که دهر نامیده میشود. دهر محیط به زمان است و بودنِ فلک با زمان است. زمان، در این بودنِ خاص است، زیرا از حرکت فلک ناشی میشود. این همان نسبت ثابت به متغیر است؛ ۳) «بودن ثابت با ثابت» که سرمد خوانده میشود. سرمد محیط به دهر است.۶.۳ - دیدگاه میردامادبه نظر میرداماد [۲۱]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
مراد از نسبت در تعریف وِعائها (ظرفها) ی سه گانه (زمان، دهر و سرمد)، مَعیت (با هم بودن) و قبلیت (مقدّم بودن) است.۷ - آرای فلسفی در تبیین نسبت میان ثبات و تغییراندیشهها و آرای فلسفی را در تبیین نسبت میان ثبات و تغییر (ثابت و متغیر) به دو دسته عمده میتوان تقسیم کرد. ۷.۱ - دسته اول۱) دستهای که نسبتها را تنها به صورت رابطه غایت و غایتمدار ترسیم میکنند. اندیشه ارسطو را بهطور مشخص از این قبیل میتوان دانست. ۷.۲ - دسته دوم۲) دستهای که علاوه بر رابطه مذکور، به گونهای ارتباط فعل و فاعل میان متغیر و ثابت معتقدند. به طور کلی این رابطه را میتوان «ربط متغیر به ثابت» خواند. ۷.۲.۱ - رواج تعبیر «ربط حادث به قدیم»«ربط حادث به قدیم» نیز تعبیر دیگری از این رابطه است که نزد فیلسوفان رواج دارد و از جهتی ممکن است با تعبیر اول (ربط متغیر به ثابت) تفاوت دانسته شود، زیرا در ربط حادث به قدیم، شی ء حادث چه بسا شامل متغیر و ثابت هر دو باشد، چنانکه به نظر ابن سینا [۲۲]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۹۸ـ۱۰۱، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶، ۱۳۹۰۰.
که به حرکت جوهری اجسام قائل نیست، برخی امور حادث (حتی امور حادث به حدوث زمانی مانند جواهر جسمانی) ثابتاند. بنا بر رأی میرداماد، [۲۳]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹۱، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۲۴]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۴، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۲۵]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۱۱۶، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
همه چیزها غیر از خداوند، خواه ثابت خواه متغیر، حادث به حدوث دهریاند.۷.۲.۲ - رابطه متغیر وثبات با حادث و قدیمنیز بنا بر رأیی دیگر، در «ربط متغیر به ثابت»، ممکن است متغیر شامل حادث و قدیم هر دو باشد. همین معنا را درباره قدیم و ثابت نیز میتوان در نظر گرفت. بر این اساس، این دو تعبیر و شبهه مربوط به آنها، با یکدیگر متفاوتاند. [۲۶]
مرتضی مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۳، ص۱۷، تهران ۱۳۷۵ش.
اما اگر فیلسوفی میان حدوث و تغییر از یک سو و قدم و ثبات از سوی دیگر، ملازمه و مساوقه را بپذیرد، نظیر آنچه در تقابل وجود و صیرورت در افلاطون یا نظریه حرکت جوهری ملاصدرا ملاحظه میشود، در این صورت میان این دو تعبیر فرقی نمیتوان یافت. [۲۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۸ و تعلیقه سبزواری، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
۸ - ارتباط متغیر با ثابت۸.۱ - رابطه غایت و غایتمداراز دو نحوه تبیین ذکر شده برای بیان چگونگی ارتباط متغیر با ثابت، در اولی که بنا بر رابطه غایت و غایتمدار است، فرض بر این است که شی ء متغیر و متحرک بر اثر عشق و شوق به امری که بالفعلِ محض است، به حرکت در میآید. آنگاه لازم است که شی ء متغیر و متحرک دارای علم، اراده و شوق عقلانی باشد تا بتوان غایتمند بودن را برای آن در نظر گرفت. اکنون اگر تفاوت ذکر شده میان «ربط حادث به قدیم» با «ربط متغیر به ثابت» پذیرفته شود، در این صورت تبیین غایتمدارانه ارسطویی را میتوان یکی از اقوالی تلقی کرد که فقط در باره «ربط متغیر به ثابت» پذیرفتنی است و نمیتوان آن را در زمره اقوالی به حساب آورد که در مقام تبیین «ربط حادث به قدیم» است، زیرا در فلسفه وی از حدوث عالم یا افلاک هیچ سخنی به میان نیامده است و نظریه قِدَمِ عالم را از نتایج فلسفه او میتوان دانست. [۲۸]
ارسطو، مابعدالطبیعه، فصل ۷ـ۹، ۱۰۳۳الف ـ ۱۰۳۴ب، س ۲۰.
[۲۹]
ارسطو، مابعدالطبیعه، فصل ۱ـ۳، ۱۰۶۹ب ـ ۱۰۷۰الف، س ۹ .
[۳۰]
ارسطو، مابعدالطبیعه، فصل ۵ ـ۷، ۱۰۷۱ ب، س ۴ـ ۱۰۷۲ ب، س ۱۵.
۸.۲ - رابطه فاعل و فعلاما بنا بر تبیین دوم، که رابطه ثابت و متغیر را از نوع رابطه فاعل و فعل در نظر میگیرد. ۸.۲.۱ - شبهه این رابطهاین رابطه در معرض اشکال و شبهه مشهوری به همین نام قرار گرفته است. این شبهه برای هر دو تعبیر یاد شده («ربط ثابت به متغیر» و «ربط حادث به قدیم») به نحو یکسان تقریر میگردد. ۸.۲.۲ - مقدمات این شبههطرح این شبهه مبتنی بر این مقدمات چهارگانه است: ۱) هر متغیر و حادثی محتاجِ علت است؛ ۲) تسلسل در علل محال است، ازاین رو زنجیره علل باید به علتی که خود معلول نیست و آن واجب الوجود است منتهی شود؛ ۳) تخلف معلول از علت تامه جایز نیست؛ ۴) بنا بر مقدمه سوم، علت مباشر شی ءِ متحرک و حادث، باید متحرک و حادث باشد تا تخلف لازم نیاید. ۸.۲.۳ - بیان شبههبنا بر مقدمات مذکور، بیان شبهه بدین گونه است: هر متغیر و حادثی را علت تامهای ایجاد کرده است و آن علت نیز خود باید متغیر و حادث باشد تا تخلف معلول از علت تامه لازم نیاید، زیرا اگر علت تامه قدیم و ثابت و ازلی باشد و معلول، متغیر و حادث باشد، تخلف معلول از علت تامه اش لازم میآید. پس بناچار علت تامه نیز باید متغیر و حادث و خود دارای علت تامهای باشد که آن هم قهراً متغیر و حادث است. در این صورت، زنجیرهای نامتناهی از علل و معالیل باید باشد که همگی متغیر و حادثاند و بالطبع در آنها علتی که خود، معلول و متغیر و حادث نباشد (یعنی واجب الوجود و ثابت و قدیم باشد) نمی توان فرض کرد. در نتیجه، این مسئله با دو بن بست روبرو میشود: ۱) پذیرش جواز تخلف معلول از علت تامه برای احتراز از تسلسل باطل؛ ۲) پذیرش جواز تسلسل در علل و همچنین حذف واجب الوجود قدیم از زنجیره عللِ حوادث برای احتراز از تخلف معلول از علت تامه. انتخاب هر یک از این دو، منتهی به محال و در نتیجه عقلاً باطل است. [۳۱]
در باره شبهه با تعبیر «ربط متغیر به ثابت» رجوع کنید به محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۸، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش
[۳۲]
در باره شبهه با تعبیر «ربط حادث به قدیم» رجوع کنید به محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۱۲۸، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش
۸.۲.۴ - راه حل های حل شبههفلاسفه برای حل این شبهه راههای متفاوتی ارائه کردهاند و به نظر میرسد که طریقه مشهور و رایج راهی است که بنا بر حرکت دورانی و دائمی فلک ارائه شده، هر چند راههای دیگری نیز وجود دارد، نظیر راهی که از آثار افلاطون به دست آمده یا راه حلی که ملاصدرا ارائه کرده است. باید توجه داشت که وجه اشتراک همه راه حلها این است که باید چیزی را در متن واقعیت یافت که هم دارای وجهه ثبات و قِدَم باشد و هم دارای وجهه تغیر و حدوث تا نقش رابط و واسطه میان متغیر و ثابت یا حادث و قدیم را برعهده گیرد، زیرا اساساً شأن رابط چنین است که از ویژگیهای هر دو سوی رابطه برخوردار است. راههای حل این مسئله بترتیب تاریخی به این شرح است : ۸.۲.۵ - راهحل افلاطونبنا بر نظر افلاطون [۳۳]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۲، کراتولوس، ص۷۱۰ـ۷۱۱، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۳۴]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۳، فایدروس، ص۱۲۳۲ـ۱۲۳۴، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۳۵]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۴، قوانین، ص۲۲۰۱، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
سلسله حرکات و تغییرات بر امری منتهی میشود که خود متحرک بالذات است و آن نفْس است؛ نفس، هم دارای وجهه قدم و جاودانگی است و هم وجهه تغییر و حرکت، چنانکه هم سنخ بودن نفس با موجود حقیقی در نظریه تذکار [۳۶]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، منون، ص۳۶۵ـ۳۷۴، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۳۷]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۴۸۱ـ۴۸۲، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۳۸]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۳، فایدروس، ص۱۲۳۴، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
و نیز اینکه نفس متحرک بالذات و منشأ تمام حرکات دیگر است، بدین معنا اشاره دارند. [۳۹]
در باره جنبه مخلوق بودن نفس از نظر افلاطون رجوع کنید به، افلاطون، ج۳، تیمایوس، ص۱۷۲۹، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۴۰]
در باره اینکه نفس در نظر افلاطون منشأ تغییرات عالم اجسام و طبیعت راستین اشیاست رجوع کنید به، افلاطون، ج۴، قوانین، ص۲۱۹۰ـ۲۱۹۴، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۴۱]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۴، قوانین، ص۲۲۷۷ـ ۲۲۷۸ در باره اینکه نفس در نظر افلاطون منشأ تغییرات عالم اجسام و طبیعت راستین اشیاست رجوع کنید به، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
بدین ترتیب، میتوان گفت که تقدم نفس بر جسم و در عین حال تعلق نفس به جسم به عنوان دو آموزه افلاطون نشان دهنده دو وجههای بودن نفس است و بنابراین میتواند رابط میان عالم ثبات محض (عالم مُثُل) و عالم صیرورت محض (عالم مادّی و جسمانی) باشد. نفسِ اعطا شده به عالم، که بیشترین شباهت و سنخیت را با موجود حقیقی دارد، به وجهی همان حیثیت ثبات و وحدت عالم صیرورت است، و در عین حال چون متحرک بالذات و منشأ تمام تغییرات است، مُبیّن ربط عالم صیرورت به عالم ثبات، یا به تعبیر دیگر ربط متغیر به ثابت است.۸.۲.۶ - راه حل ارسطواما چون ارسطو [۴۲]
ارسطو، مابعدالطبیعه، فصل ۶ـ۷، ۱۰۷۲ الف، س ۲۰ـ ۱۰۷۲ ب، س ۲۰.
ارتباط و نسبت ثابت با متغیر را از نوع نسبت غایت و غایتمدار دانسته است، محذورات ذکر شده در ربط ثابت و متغیر از نحوه تبیین وی لازم نمیآید.۸.۲.۷ - راه حل مشهور در متون اسلامیطریقه دیگر، راه حل مشهوری است که در متون فلسفه اسلامی بدین صورت بیان شده است: حرکت دَوْریِ فلک آغاز و انجامی ندارد چنانکه زمان (مقدار حرکت) نیز چنین است. این حرکت یک جنبه واحد بسیط و ثابت و مستمر دارد و یک جنبه متکثر و متغیر. بنابراین، حرکت دوری فلک از حیث تغییر و حدوثش شرط حدوث امور حادث و متغیر و مرتبط با آنهاست و از حیث ثبات و حدوثش، به ثابت و قدیم مرتبط و از آن افاضه و صادر شده است. [۴۳]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۳۰۲ـ۳۰۳، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۴۴]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۸، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۴۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۱۲۸، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
۸.۲.۸ - راهحل بر اساس رأی ابن سینااین راه حل را بنا بر رأی ابن سینا [۴۶]
ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ج ۱، ص ۳۸۱ـ ۳۹۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶، ۱۳۹۰۰.
بدین صورت میتوان بیان کرد که وی «نفسِ» فلک را محرکِ قریبِ حرکتِ دوریِ ارادیِ فلک دانسته که در عین حال عقل، سبب مقدّم حرکت فلک باید باشد، زیرا حرکت دائمی فلک به قوه و نیرویی نامتناهی محتاج است. سببیّت عقل در حرکت فلک بدین صورت است که غایت حرکت افلاک است و شوقِ شبیه شدن به مبدأ اول از جهت کمال و بالفعل بودن، منشأ حرکت فلک میشود و شوق، امری نفسانی و ناشی از «نفس» فلک است که موجب حرکاتِ فلکیِ دوریِ ارادیِ دائمی میگردد. با توجه به اینکه بنا بر رأی ابن سینا [۴۷]
ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶، ۱۳۹۰۰.
[۴۸]
ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، ج۳، ص۲۰۷، تهران ۱۴۰۳.
[۴۹]
ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، ج ۳، ص ۲۰۹، تهران ۱۴۰۳.
حرکت «نفس» فلک نه بالذات است نه بالعرض، میتوان گفت که رابط یا واسطه میان ثابت و متغیر همان فلک است، زیرا فلک هم دارای نفس کلی و اراده کلی است و از این جهت به عالم عقل و ثبات و تجرد مرتبط است، و هم دارای نفس منطبع جزئی و اراده جزئی است که از این جهت مبدأ و فاعل مباشر (محرک قریبِ بی واسطه) حرکات دوری دائمی فلک است، و حرکت دائمی و دوری فلک نیز خود مبدأ و منشأ تغییرات و حوادث دیگر در مراتب مادون خود (عالم مادّی) است.۸.۲.۹ - تفاوت و تشابه راهحلهای ارسطو و ابن سینابنا بر آنچه گفته شد، هر چند نظریه ابن سینا در حل این شبهه بسیار شبیه راه ارسطوست، از این جهت که علاوه بر غایت بودن محرک نامتحرک (عقل)، به نقش فاعلی آن نیز اذعان دارد، با آن متفاوت است. به عبارت دیگر، نظریه ارسطو در تبیین رابطه ثابت و متغیر صرفاً مبتنی بر رابطه غایت و غایتمدار است ولی نظریه ابن سینا، علاوه بر این رابطه، بر پایه ارتباط فعل و فاعل است. ۸.۲.۱۰ - بررسی این شبهه توسط سهروردیشهاب الدین سهروردی [۵۰]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۳۱ـ ۱۳۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۱]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۶۷ـ۱۶۹، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۲]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۷۲ـ۱۷۴، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۳]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۸۰ـ۱۸۱، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
این مسئله را از هر دو جنبه (یکی بنا بر رابطه ثابت و متغیر و دیگری بنا بر رابطه قدیم و حادث) بررسی کرده است. وی ابتدا واسطه میان ثابت و متغیر را خود حرکت دورانی افلاک دانسته است اما سرانجام وی نیز مانند ابن سینا واسطه و رابط میان ثابت و متغیر یا حادث و قدیم را که ضرورتاً باید دو وجهی (از جهتی ثابت و قدیم و از جهتی متغیر و حادث) باشد، نفس فلک دانسته است که بنا بر تعبیر و اصطلاح خاص وی در حکمت اشراق، نور مدبّر نامیده میشود. [۵۴]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۳۱ـ ۱۳۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۵]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۶۷ـ۱۶۹، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۶]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، حکمة الاشراق، ص۱۷۲ـ۱۷۴، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۷]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۲، ص۱۸۰ـ۱۸۱، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۸]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۱۸۳ـ۱۸۵، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
۸.۲.۱۱ - منتفی بودن این شبهه از دیدگاه میرداماددر نظام فلسفی میرداماد، شبهه ربط ثابت به متغیر و ربط حادث به قدیم، بنا بر نظریه وی در باره حدوثِ دهری، اساساً منتفی است و مجال طرح ندارد، چون بر مبنای نظریه حدوث دهری، اصل بر نوعی تخلف معلول از علت خود در هستی اش است، [۵۹]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۸۷ ـ ۸۸، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۶۰]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹۰، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۶۱]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
در حالی که شبهه مذکور، بر پایه اصولی چند است، از جمله بطلان تخلف معلول از علت تامه. از همین رو، وی [۶۲]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۲، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
در بررسی شبهه مذکور اظهار کرده که این شبهه از معضِلات نظریه حدوث زمانیِ اشیا و موجودات است. اما بنا بر اصول نظریه حدوث دهری، تمام موجودات غیر از خداوند، چه ثابت و چه متغیر، در دهر موجودند و تأخر دهری از سرمد دارند؛ ازاین رو، دهر، ظرف وجودِ امتداد تمام زمان است که بعد از سرمد تحقق دارد و سرمد محیط بر آن است. بنا براین، کل زمان در حقیقت هویتی واحد است که ذاتاً ممتد و متصل و در دهر، موجود به وجود واحد شخصی است و آنچه از اجزای زمان و تقدم و تأخر آنها بر زمان عارض میگردد تنها در وهم، متمایز است. [۶۳]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص ۱۱۳ـ۱۱۴، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۶۴]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۹۱ـ ۹۳، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۶۵]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۱۱۶، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
بر همین اساس، میرداماد [۶۶]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۱۱۷ـ ۱۲۰، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
[۶۷]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
معتقد است که تمامی معلولها در نظام هستی، از ازل تا ابد، در دهر حادثاند و حق تعالی آنها را در متن دهر ابداع کرده است و به همین صورت ابداً و دائماً آنها را ایجاد میکند. نسبت حق تعالی به تمام موجودات، نسبتی واحد و ابدی و احاطی و غیر قابل اندازه گیری و تبدل ناپذیر است. او [۶۸]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۳۳۰۲، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
همچنین به بررسی شبهه فرضی دیگری پرداخته مبنی بر اینکه موجود ضعیف الوجودِ متغیرِ غیر قارّ چگونه ممکن است به موجود ثابتِ حقِ قارّالوجود بالذات مستند گردد تا نقش واسطه و رابط را در استناد متغیرات عالم به حق تعالی عهده دار شود. وی در پاسخ بدان نوشته است که حرکت و بلکه همه امور تدریجی دارای دو جهتاند: از یک جهت با عالم دهر نسبت دارند و به این اعتبار متصل و قار و ثابتاند و از جهت دیگر با عالم سیلان (و مادّی) نسبت دارند و به این اعتبار تدریجی، غیر قار و متبدلاند. از جهت اول به ثابتِ حقِ واجب بالذات مستندند و از جهت دوم واسطه استناد حوادث زمانی به واجب، سبحانَه، میباشند.۸.۲.۱۲ - راهحل مشهور حکمامیرداماد [۶۹]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۳، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
شبهه مذکور را بر مبنای قول مشهور حکما نیز بررسی و بنا بر قول آنها اظهار کرده است که رابط میان ثابت و متغیر همان حرکت است که فوت و لُحوق (سپری شدن و پیوستن) ذاتی آن است. گفتنی است که وی [۷۰]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۳، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
در نقل و تقریر راه حل مشهور حکما برای شبهه ثابت و متغیر، به هیچ روی به نفس فلک و حیثیت تجددی آن، که ابن سینا و سهروردی بدان تأکید داشتند، اشارهای نکرده است.۸.۲.۱۳ - راهحل ملاصدراملا صدرا [۷۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۶، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۷۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۸ ـ ۶۹، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۷۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۱۲۸ـ ۱۴۱، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۷۴]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، ج۱، ص۱۴۹ـ۱۵۱، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ش.
راه حل خود را مبتنی بر نظریه حرکت جوهری اش ارائه کرده است که از حیث مبانی بسیار شبیه رهیافت افلاطون است، زیرا او نیز بر آن است که رابط میان متغیر و ثابت قهراً باید آن چیزی باشد که متغیر و متحرک بالذات است و در عین حال به حکم رابط بودن باید دارای ثبات نیز باشد که آن ارتباط یا اتصال خاصی که با رب النوع یا حقیقت مثالی و عقلی خویش دارد، مبیّن و نشانه آن وجهه ثباتش است. به بیان دیگر، امری که از نظر ذات و هویت نوبه نو (متجدد) میشود همان وجود طبیعت جسمانی است که از یک سو حقیقتی عقلی در علم خداوند دارد و از سوی دیگر هویت اتصالی تدریجی در هیولایی دارد که محض قوه و استعداد است. هر چند که ماهیت این طبیعت، ماهیت حدوث نیست، نحوه وجودش تجدد و حدوث است. بدین ترتیب، بر اساس حرکت جوهری، تجدد و تغیر، وصف ذاتیِ اجسام و نحوه وجود آن است و از این حیث طبیعت اجسام به لحاظ وجود و هویت خود شرط تحقق سایر متغیرات و حوادث میگردند و از حیث وجهه وحدانی خود، که همان حقیقت عقلی آنهاست، با موجود ثابتِ قدیم مرتبطاند. [۷۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۱، ص۲۷۶، چاپ سنگی تهران ۱۳۹۱.
[۷۶]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۸۷ـ ۳۹۸، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۴۱۰ـ۴۱۱، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۸]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۵۱۹، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
۸.۲.۱۴ - موافق بودن نظر ملاصدرا با افلاطونبنا بر اظهار ملاصدرا، [۷۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۴۲۳ـ۴۲۴، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
نظر وی در باره این مسئله موافق با رأی افلاطون است. از نظر افلاطون، نفس دارای چنین ویژگیای است و نقش رابط را ایفا میکند و از نظر ملاصدرا، طبیعت یا صورت نوعیه اجسام عهده دار آن است. اما در واقع، نفس و طبیعت، دو تعبیر مختلف از همان امری است که رابط و واسطه میان ثابت و متغیر است؛ بدین صورت که از جهت ثبات آن، نفس نامیده میشود و به اعتبار وجهه تغییر و حرکت، از آن به طبیعت تعبیر میشود. [۸۰]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، ج۱، ص۸۴ ـ ۸۵، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ش.
[۸۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، ج۱، ص۱۵۹ـ۱۶۰، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ش.
[۸۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۶، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۸۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، سفر اول، ج ۳، ص ۶۸ـ۶۹، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش.
[۸۴]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۸۷ـ ۳۸۸، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
همچنین در خور توجه است که با نظر به اینکه ابن سینا و سهروردی سرانجام واسطه یا رابطِ دو وجهی میان ثابت و متغیر یا قدیم و حادث را به نوعی «نفس» فلک دانستهاند، میتوان به نزدیکی و تا حدودی سازگاری میان رأی آنها و رأی افلاطون و ملاصدرا در این باب اذعان کرد، هر چند که ابن سینا و سهروردی به صراحت، نفس را مبرا از حرکت ذاتی دانستهاند. ۸.۲.۱۵ - دیدگاه امام خمینیامام خمینی چگونگی ربط حادث به قدیم و ثابت به متغیر را دشوارتر از بحث چگونگی بروز کثرت در عالم میداند. [۸۵]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۳۸۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
امام خمینی در برخی آثار خود به اصل اشکال و راهحلهای مربوط به آن پرداخته و این دو بحث را یکجا مطرح کرده است و بر این باور است که این دو اشکال نزدیک به یکدیگرند؛ بنابراین پاسخ آنها نیز نزدیک به هم است. [۸۶]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۳۸۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
امام خمینی با تأکید بر سختی فهم و درک این مسئله، خاطرنشان کرده است که تصور و تحقق آن، به جز برای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهلبیت (علیهمالسّلام) برای دیگران امری دشوار است مگر با مجاهدتها و ریاضتهای سخت. همچنین توجه و آشنایی به مبانی عرفای شامخ و حکمت متعالیه لازم است و از همین رو امام خمینی روایت «ارنی الاشیاء کما هی» را نسبت اشیاء (حادث و متغیر) بهحق تعالی و ربط آنها به مبدا تفسیر کرده است. امام خمینی در تبیین و تقریر این دو شبهه قائل است که ریشه اشکال شبهه ربط حادث به قدیم آن است که معلول از علت خود قابل جداشدن نیست و علت تامه بر معلول نمیتواند تقدم زمانی داشته باشد، همچنان که معلول نمیتواند نسبت به علت خویش تأخر زمانی داشته باشد و از طرفی وجود حوادث در جهان را نیز نمیتوان انکار کرد، از همین رو علت این حوادث باید حادث باشد در غیر این صورت یکی از دو محذور، قدم حوادث یا حدوث قدیم لازم میآید. [۹۲]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۱۲۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
[۹۳]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۱۳۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
همچنین به اعتقاد امام خمینی شبهه دوم آن است که چگونه با مبدأ ثابت، تغیر در معلول حاصل میشود و چگونه میتوان متغیر را به شیء ثابت نسبت داد پس یا باید مبدأ نیز متغیر باشد یا اینکه معلول متغیر نباشد؛ بنابراین در ربط حادث به قدیم و متغیر به ثابت نیاز بهواسطه و رابطهای است که هر دو جهت ثبات و تغیر و قدم و حدوث را داشته باشد که اگر آن واسطه نباشد فیض قدیم ثابت به متغیر و حادث نمیرسد و رابطه وجودی حاصل نمیشود. [۹۴]
خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص۵۵۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۹ - فهرست منابع(۱) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، تهران ۱۴۰۳. (۲) ابن سینا، التعلیقات، قم ۱۳۷۹ش. (۳) ابن سینا، الشفاء، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶، ۱۳۹۰۰. (۴) افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش. (۵) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش. (۶) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، چاپ افست قم، تهران ۱۳۳۷ش. (۷) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح اصول الکافی، چاپ سنگی تهران ۱۳۹۱. (۸) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ش. (۹) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش. (۱۰) محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمه، قم ۱۳۶۲ش. (۱۱) مرتضی مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج ۳، تهران ۱۳۷۵ش. (۱۲) محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش. (۱۳) ژان آندره وال، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، تهران ۱۳۷۰ش. (۱۴) ارسطو، مابعدالطبیعه. (۱۵) دانشنامه جهان اسلام. ۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع• دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ثابت و متغییر»، شماره۴۲۱۸. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. |